امروز بعد از مدتها تانیا رو دیدم و طبیعتا این پست به اون اختصاص داره :) 

+یه سگ اورده بود با خودش، برگشته زورکی به هاپو میگه بگو میووو :)

+سگه پشتش به ما بود بهش میگه بی تربیت چرا پشتتو کردی به ما :)

+میگه من و مشان رو لباسمون عروسکه! 

+با هم رفتیم گل چیدیم و گل یاسو از بابام اجازه گرفت

+خلاصه کلا که من عاشقشم و میتونم خیلییی چیزا بنویسم درموردش. انقدرم خوشگل و بزرگ شده ماشاا. . :*** :)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها