امروز صبح بعد از مدتها رفتم پیاده روی و لذت بردم از پاییز دوست داشتنی. ( یه دفعه باید حتما از پیاده روی بنویسم) یه مجله دانستنی ها خریدم اما به شدن افت کرده نسبت به قبل؛ شاید هم قبلا متوجه نبودم. همش ترجمه ای و ترجمه ی بد. ظهر هم مامان بزرگم اومد و ناهار کباب خوردیم. شب هم رفتم چیریکی رو دادم یه سایز کوچیکتر گرفتم. 

من روزایی که دانشگاه ندارم هم آلارم گذاشتم هشت و نیم پاشم، برای همین جمعه میتونم بی عذاب وجدان حسابی بخوابم؛ البته اگر بابا تصمیم نگیره سروصدا کنه  و هممونو بیدار :)

دیگهههه میخوام خودمو بیشتر دوست داشته باشم :) اخه خیلی خوبم :)))) راستی اینستا رو هم نمیخوام بیخودی بچرخم و چندتا پیج عالی پیدا کردم که همش بخونم. 

و مثل همیشه شکر خدای را از همه چیز :)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها